به گزارش صبحانه پرس: هر چه که هست این #اماکن رمزآلود ، انسان همیشه کنجکاو را به سوی خود می کشانند . گاه پدیده ها و وقایعی غیر قابل باور آنچنان انسان را در خود غرق می کند که تا جواب سوالاتش را پیدا نکند دست از کاوش بر نمی دارد .
این رمزآلودها در جای جای کشور عزیزمان ایران هم پراکنده اند . شاید کنجکاوی خیلی هایشان را شکست داده باشد اما اینبار مقصد اسرار آمیزمان ، رازی سر به مهر را در سینه دارد که کنجکاوی هم دیگر قدرت رویارویی با آن را ندارد .
با کارناوال در گشت و گذاری رمز آلود همراه باشید .
باغ رمزآلود
درست است که هوا کمی گرم است اما کنجکاوی گرما را نمی شناسد . سوالاتی که در ذهنمان جا خوش کرده اند لحظه ای رهایمان نمی کنند . قصد #سفر به سیرجان در استان کرمان را داریم . می خواهیم به گشت و گذار در باغی زیبا برویم که درویش خان اسفندیار پور آن را بنا کرده است . باغی که ذره ای از رنگ سبز هم در آن دیده نمی شود . حیاتی در آن جریان ندارد و سالهاست که همه چیز در آنجا مرده است.
باغی که غرق در سوالات بی جوابی است که هیچگاه پاسخی برای آنها پیدا نخواهد شد. هر چه که بیشتر در آن پیش می روی بیشتر ذهنت درگیر سوالات می شوند . حیرت چیزی است که در نگاه بسیاری در اینجا دیده می شود . اینکه بایستی و به فضای این باغ خیره شوی آنقدر ها هم عجیب نیست .
یک باغ به شکل یک شش ضلعی نا منظم که به جای سر سبزی تنها درختان خشکیده ای را در خود جای داده است و میوه هایش از جنس سنگ هستند . در دانه دانه ی این میوه های سنگی رازی نهفته است که هنوز علامت سوالی را به دنبال خود می کشاند .
درویش خان که بود ؟
درویش خان اسفندیار پور که همه او را با نام درویش خان می شناسند مرد کر و لالی بود که در تاریخ ۱۳ دی ماه سال هزار و سیصد و سه خورشیدی در روستای میاندوآب کرمان چشم به جهان گشود . پدرش حبیب اله خان نام داشت و درویش خان در زمان حیاتش بزرگ خاندان خودش بوده است .
قدیمی تر ها می گویند که اصل و نسب او به خان های قدیم می رسد و به همین دلیل نامش را با کلمه خان می برند. آنها معتقدند که او یکی از ایلیاتی هایی بوده که رضاخان آنها را در روستای بلورد ساکن کرد.
اما آنچه بیشتر واقعی به نظر می رسد این است که درویش خان یکی از زمین داران سیرجان بود. از راه چوپانی و باغبانی گذران معیشت می کرد و درختان باغش عمدتا بادام و گردو بودند .
درویش خان یک پسر و عروس دارد که محل زندگیشان دیوار به دیوار باغ سنگی است . پسر دیگر او در اثر واژگونی تراکتور کشته شده و همسرش هم سالها پیش فوت کرده است.
درویش خان مردی دلاور بوده است . گفته می شود او لاشه ی گوسفندان را از دست یک جفت پلنگ باز پس گرفته و در درگیری آنها را کشته است . بازی با گرگ ومارهای خطرناک تفریح او بوده است، ریش درویش خان که به شکل دو شاخ بود هم نشان دهنده ی شناخت وی از شاهنامه و الهام گیری او از رستم و پهلوانان اساطیری ایران است. نجات شتربان خراسانی از چنگال شتر مست و نجات شتری که پاهایش در روز عاشورای حسینی در بلورد در قبری فرو رفته بود داستان هایی است که از او بر سر زبانها است.
باغ سنگی فقط حاصل جنون یک مرد از ناراحتی نبوده و سرشار از ذوق هنری است . درویش خان را می توان مردی هنر مند دانست و این هنرمندی در همه ی ابعاد زندگیش پیدا بود حتی در حرکات موزونی که از خود در باغش نشان می داد و بعد ها در فیلم زندگیش نمایش داده شد.
او باغ سنگی را به عنوان یادگار بسیار ارزشمندی ، از خود به جای گذاشته که امروز مقصد بسیاری از گردشگران و مایه حیرت آنها است . او پس از 83 سال زندگی در ۱۸ فرودین ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و شش دار فانی را وداع گفت و در باغ سنگی به خاک سپرده شد . باغ سنگی نیز در اختیار پسرش قرار گرفت و او پاسدار خوبی برای میراث پدر است.
باغ سنگی | روایت زندگی درویش خان
همه چیز در زندگی درویش خان رنگ و بوی آرامش داشت تا اینکه در سال ۱۳۴۰ طرح اصلاحات اراضی انجام شد و او زمین هایش را از دست داد . غم و ناراحتی آنچنان بر زندگیش سایه افکند که زندگی را از یاد برد . درختان باغش خشکیدند و او تنها نظاره گر بود .
بعد از چند سال که دیگر از آن درختان پربار اثری نمانده بود درویش خان دست به کار عجیبی می زند .او در زمینش گودال نیم متری حفر می کند و تنه ی درخت خشکیده ای را در آن می گذارد . سپس شروع به آویزان کردن سنگ از آنها می کند . روزهای دیگر هم همین کار را ادامه می دهد تا اینکه در اواخر حیاتش وسعت این باغ به ۱۰۰۰ متر و تعداد درختانش به ۱۸۰ عدد می رسد .
حالا او صاحب باغی با درختان زیادی است که نه خشک می شوند و نه از بین می رود و کسی هم نمی تواند آنها را از چنگش در بیاورد .
درختان مونس این مرد غمگین می شوند و درویش خان را در کنار خود ساکن می کنند . درختان سنگی زندگی جدیدی را برای او به ارمغان می آورند . او همه ی اتفاقات زندگیش را با آنها سهیم می شود و تصویری از زندگیش را در آنها به وجود می آورد .مثل سنگی شبیه به سر تراشیده انسان که به مناسبت سربازی رفتن پسرش آن را بر درخت آویخته است. یا سنگ هایی که به مناسبت مرگ دوستان و عزیزانش در درختان آویزان شده اند و او به جای سنگ مزار ، هر روز به آنها سر می زده است .
مدتی هم به آویزان کردن سر گوسفندانی که توسط گرگ دریده شده بود پرداخت تا اینکه با اعتراض مردم ، دست از کارش برداشت. لوله اگزوز ماشین، چرخ دنده های فرسوده، لاستیک های نخ نما پنچر شده، پیت نفت، قوطی حلبی، انبارک نفت چراغ علاءالدین، آینه شکسته و شناور کولر، فنر، مقره های شکسته و تیرهای تلگراف و نی قلیان شکسته و بسیاری ضایعات دیگر هم بر این درختان آویخته شد.
درختان باغ و میوه های سنگی همدم درویش خان بودند . او روزهایش را با آنها سپری می کرد ، گویی در هنگام شاد بودن آنها به رویش می خندیدند و در هنگام ناراحتی اشک می ریختند.
این باغ همه ی آن چیزی را بیان می دارد که درویش خان زبان بیانش را نداشته است . در دوره ای اعتراض به اصلاحات زمین می کند ، زمانی مرگ کسی را به عزا می نشیند و در زمانی دیگر هشداری برای چوپانان برای مراقبت از گوسفندهایشان می شود .
او از هر چیزی برای آویختن سنگهایش استفاده کرده است از زنجیر موتور گرفته تا سیم هایی که حاصل از آتش زدن لاستیک ها بوده اند ، همه و همه بر درختان قابل مشاهده هستند .
رازهای باغ سنگی
ساختار این باغ شاید ساده به نظر برسد اما در هر کدام از درختانش سوالات بسیاری نهفته است . سوالاتی که به دلیل کر و لال بودن درویش خان هیچ گاه به جواب نرسید و او راز های زندگیش را برا همیشه با خود برد.
سوال بزرگی که در ذهن هر بیننده ای نقش می بندد این است که فکر ساخت این باغ از کجا آمد .
هنوز روایات محلی زیادی در محافل شنیده می شود . خانواده اش می گویند که او پس از مدتی گریه وناراحتی از اصلاح اراضی دست به ساخت این باغ می زند . اما چیزی راجع به چگونگی ایجاد این فکر در ذهن این مرد چیزی نمی دانند.
عده ای می گویند درویش خان بعد از مدتی ناراحتی ، شبی در خواب یک باغ سنگی می بیند و از فردای همان روز آنچه را در خواب دیده می سازد ، انها می گویند این مرد حتی سنگ ها را قبل از آویزان کردن در خواب می دیده است .
برخی داستان دیگری ورد زبانشان است . آنها می گویند درویش خان فردای همان شبی که خواب ساختن باغ را می بیند به هنگام چراندن گوسفندانش در بیابان متوجه به زمین افتادن چیزی از آسمان می شود . با نزدیک شدن به آن شهاب سنگی را می بیند و به دلیل داغ بودن نمی تواند آن را لمس کند . او پس از سرد شدن شهاب سنگ آن را به خانه می آورد تا شروع به ساختن باغ کند.
و روایت متفاوت دیگری از صاحبنظران این احتمال را عنوان می کند که ایده ی ساخت باغ سنگی ناشی از مشاهده ی مشکلات جنگ جهانی اول و دوم بر ایران بوده است.
از روایات ساخت باغ که بگذریم ، وجود چنین سنگهایی در منطقه ای که سنگی در آن دیده نمی شود تعجب برانگیز است . این سنگ ها تنها در کوه های اطراف یافت می شود که ۴ تا ۵ کیلومتر با محل باغ فاصله دارند . برخی می گویند آنها را با شتر یا الاغ می آورده و برخی دیگر معتقدند خود درویش خان در طی ۴ تا ۵ روز آنها را حمل می کرده است .
پاسخ هر سوالی را پیدا کنیم ، سوالات در مورد سوراخ داخل سنگ ها همچنان بی جواب است . برای رد کردن سیم یا هرچیز دیگری از سنگ ها ، سوراخی در آنها وجود دارد . حال سوال اینجاست : در محلی که هیچ سنگ سوراخی مشاهده نشده است ، این سنگ ها از کجا آمده اند . برخی بر این عقیده اند که او در محلی سنگ های سوراخ زیادی را پیدا کرده و با خود به اینجا آورده است ، برخی دیگر هم می گویند خود او این سنگ ها را سوراخ کرده است اما پس چرا هیچکس او را در حال سوراخ کردن سنگ ها ندیده است ؟
می گویند پس از مرگ درویش خان یکی از درختان فرو میریزد .چندین مرد از روستای اطراف به زحمت توانستند درخت را استوار و سنگهایش را مجددا آویزان کنند. پس چگونه پیرمردی در آخرین سال های زندگیش چنین توانی برای جابه جایی درختان و سنگ ها داشته است ؟ و حالا چرا پس از مرگ او هر ساله تعدادی از درختان از بین می روند ؟
نکته ی دیگر از نگاه هنری حاصل می شود برای مثال تصورمی شود که یکی از درختان باغ سنگی به شکل جانوری چهارپا مثل گوزن است که گردن خود را به عقب خم کرده و سر را به سوی آسمان بالا برده و انگار در حال شکایت از دردی وحشتناک است. این تصویر بسیار شبیه به تابلو اسب دریده شکم پیکاسو می باشد که در سال ۱۹۱۷ کشیده شده است. این اتفاقی است که درباره ی دیگر درختان هم پیش می آید و هریک را شبیه به یک اثر هنری می کند . سوال اینجاست که اگر این باغ به طور اتفاقی و بدون هیچ تفکری ساخته شده پس دلیل این شباهت ها چیست؟ آیا نیرویی در وجود درویش خان آنها را به تصویر کشیده است ؟
امروز همه ی رازهای این باغ به همراه درویش خان در زیر خروارها خاک خوابیده و سوالات بسیاری را بدون جواب گذاشته است…
تصویری از یکی از درختان این باغ در سال ۱۳۶۰ که به شکل گوزن است
زندگی اسرار آمیز و باغ سنگی درویش خان مورد توجه قرار می گیرد. پای گردشگران به باغ سنگی باز می شود ، درویش خان خوشحال از این اتفاق با همان زبان بی زبانی به سراغشان می رود و راجع به درختانش با آنها حرف می زند . او برای فهماندن حرفهایش مرتبا به آسمان و سپس به زمین اشاره می کند . او با لبخند و کلی خاطره ی خوب آن ها را بدرقه می کرد و عکس هایش یادگاری خوبی برای گردشگران بود .
با افزایش رفت و آمد به این محل ، مردم روستا هم که آنجا را ترک کرده بودند دوباره به آنجا باز می گردند و باغ سنگی درویش خان عاملی برای رونق دوباره ی روستا می شود.
باغ سنگی سوژه یک فیلم می شود
پرویز کیمیاوی در سال ۱۳۵۵ زندگی درویش خان و باغ سنگیاش را در قالب یک فیلم داستانی به نام "باغ سنگی ” به تصویر می کشد و شخص درویش خان و خانوادهاش در آن بازی میکنند.
در این فیلم درویش خان نقش مردی کر و لال را دارد که با خانوادهاش در چادری در صحرا زندگی و از طریق چوپانی امرار معاش می کرد . روزی پس از بیدار شدن از خواب در صحرا ، تخته سنگ عجیبی را زیر سر خود میبیند ، آن را به خانه آورده و به درختی آویزان می کند . او این کار را با سنگ های دیگری در روزهای بعد هم انجام می دهد و آنها را با سیم به درختهای اطراف چادرش میآویزد تا این که تعدد درختان باغی را در آن محل به وجود می آورد. مردم پس از شنیدن روایت این باغ از روستاهای دور و نزدیک برای تماشا و تبرک و بستن دخیل به سوی باغ سنگی می آیند. همسر درویش خان نیز با طمع ورزی از مردم در پول و هدیه درخواست می کند تا آنها را به باغ راه دهد . این کار زندگی درویش خان را سرشار از آشوب می کند …
این فیلم در زمان خود بسیار معروف شد و در جشنوارههای داخلی و خارجی بسیاری به نمایش درآمد و جایزه خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین را از آن خود کرد.
پرویز کیمیاوی در سال ۱۳۷۳ به باغ سنگی بازمیگردد تا از اوضاع درویش خان با خبر شود. حاصل این دیدار مستندی به نام "پیرمرد و باغ سنگی” می شود که بعد از پخش فیلم استانداری و میراث فرهنگی قبول می کنند که برای حفظ و حراست باغ اقداماتی از جمله حصارکشی و تأمین نگهبانی انجام دهند. کاری که هیچوقت انجام نشد .
باغ سنگی
راه دسترسی به باغ سنگی کرمان
باغ سنگی در نزدیکی دهستان بلورد واقع در روستای میاندوآب و در فاصله ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی سیرجان قرار دارد.
پس از طی کردن ۳۰ کیلومتر در جاده ی اصلی سیرجان – بافت ، بعد از بلورد، حیدرآباد و میاندوآب تابلوی منطقه ی نمونه گردشگری باغ سنگی را خواهید دید . با ورود به فرعی و طی کردن چهار کیلومتر خاکی ، باغ سنگی را می بینید که درب آن همیشه به روی شما باز است .
باغ سنگی
بازدید از #مکان های رمزآلود ایران را در برنامه سفر خود بگنجانید . برخی از آنها آنقدرها هم دور از دسترس نیستند .
در سفر به کرمان بازدید از باغ سنگی را در برنامه ی خود بگنجانید و در #سفر به سیرجان از دیگر جاذبه های این شهر مانند قلعه سنگ، منبرسنگی، قلعهها و برجهای قدیمی، شاهفیروز، میر زبیر، کاروانسراها و خانههای قدیمی، بازارها، مساجد، چشمهها، یخدانها و بادگیر چپقی غافل نشوید.
از کنار درختان این باغ به سادگی رد نشوید . شکل های جالبی را در آنها می یابید که سوژه های خوبی برای عکاسی هستند .
عدم توجه به باغ سنگی درویش خان و عدم ساماندهی این باغ موجب شده است که این اثر در معرض تخریب و آسیب جدی قرار گیرد پس شما به عنوان یک گردشگز مسئول مراقب حاصل عمر یک مرد باشید.
سخن آخر
مکان های رمز آلوده با همه ی رمز و راز هایش جذابیت خاصی را به نمایش می گذارند . آیا تا به حال سفری به این مکان ها داشته اید ؟ باغ سنگی درویش خان را از نزدیک دیده اید ؟ آیا پاسخی برای رازهای این باغ وجود دارد ؟ نظرات و تجربیات خود را با دوستان کارناوالی خود به اشتراک بگذارید.